عرفانعرفان، تا این لحظه: 20 سال و 7 روز سن داره

پرنده کوچک خوشبختی

ماجرای مرغ عشق

1391/8/5 21:25
نویسنده : مامان عرفان
225 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

خیلی وقته مامانی اینجا نیومدهخجالت.چند روز پیش خاله شیما که به پسمل من قول داده اگه شاگرد اول شد یه مرغ عشق بده به قولش عمل کرد.قلب یه مرغ عشق ابی داخل یه کارتن به مامانی داد.با بابایی رفتیم واسه پرنده پسرم یه ابجی بخریم بابایی تو مغازه بود مامانی تو ماشین مواظب جیجیکمون.اما نمیدونم چی شد که یه دفه جیجیک فرار کرد مامانی خیلی ناراحت شدگریه دیگه ناامید شدم اخه پرواز کرد رفت.اما یه دفه یه اقایی پرنده رو دید ومیخواست واسه مابگیره اما نمیتونستنیشخند تا اینکه بابایی اومدو اونو گرفت.وقتی از خونه مادرجون اومدی خیلی خوشحال شدی.تشویققهقههاما جیجیکمون زیاد زنده نبود.چون بعد 10 روز مرد .فکر کنم دق کرد.گریهآخیییییی چه حیف شدآخ.ابجیه جیجیکمون تا امروز تو قفس تنهاستناراحت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)