ماجرای مرغ عشق
سلام خیلی وقته مامانی اینجا نیومده .چند روز پیش خاله شیما که به پسمل من قول داده اگه شاگرد اول شد یه مرغ عشق بده به قولش عمل کرد. یه مرغ عشق ابی داخل یه کارتن به مامانی داد.با بابایی رفتیم واسه پرنده پسرم یه ابجی بخریم بابایی تو مغازه بود مامانی تو ماشین مواظب جیجیکمون.اما نمیدونم چی شد که یه دفه جیجیک فرار کرد مامانی خیلی ناراحت شد دیگه ناامید شدم اخه پرواز کرد رفت.اما یه دفه یه اقایی پرنده رو دید ومیخواست واسه مابگیره اما نمیتونست تا اینکه بابایی اومدو اونو گرفت.وقتی از خونه مادرجون اومدی خیلی خوشحال شدی. اما جیجیکمون زیاد زنده نبود.چون بعد 10 روز مرد .فکر کنم دق کرد. آخیییییی چه حیف شد .ابجیه جیجیکمون تا امروز تو قفس تنهاست ...
نویسنده :
مامان عرفان
21:25