خواب مامانی
صبح بخیر عسلم
دیشب یعنی سرصبح مامانی یه خواب خیلی بد دید .میدونی خواب دیدم مادرجونی زنگ زده میگه دایی مهدی دیگه بین ما نیست من هم با صدای بلند گریه میکردم .یه دفعه از خواب پریدم ولی باز هم همچنان گریه میکردم .برا تو بابایی تعریف کردم بهم گفتی :مامان این خواب بود گریه نکن واقعی که نبود .اخه اگه یادت باشه تو همین هفته خواب دیده بودم مریض شدی تو هم بین مانیستی صبح که با گریه بلند شدم بهم گفتی مامانی من هم خواب دیدم یه نی نی به دنیا اوردی که یه کم گریه کرد بعدمرد.ناله میکردی تو خواب.فرداش هم خواب دیدم بابایی دیگه بین مانیست.نمیدونم چرا این روزا خوابهای اشفته میبینم
خدا عاقبت ما رو ختم به خیر کنه
دوست دارم عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی