قدم نورسیده مبارک
سلام
بالاخره نی نی عمو محمد به دنیا اومد.یه پسر کاکل زری.عین خود عرفان
امشب من وبابایی وقند عسلم رفتیم دیدن نی نی عمو.خیلی ناز وخوشگل بود عین دخملا با یه لب کوچولو که خیلی مامانیشو برا شیر خوردن اذیت میکرد .ناناز ما خواب بود مثل اینکه خوابای خوبی هم میدید اخه همش میخندید.عرفان خیلی شاد بود اخه عاشق بچه هست .میگه منم نی نی میخوامعمو محمد بهش گفت عرفان اسم نی نی مونو چی بذاریم جیگر من گفت هنوز قیافش معلوم نیست پسره یا دختر بذار قیافش معلوم بشه فقط اگه پسر بود عرفان نذارین چون عرفام فقط به قیافه من میخورهعجب حرفی زدی پسرم .همه خندیدن.خلاصه بالاخره نی نی قصه ما بیدار شد وگشنش بود ماهم برا این که مامان نینی گولو راحت به نی نیش شیر بده خداحافظی کردیم و رفتیم.راستی اینو نگفتم:امروز نی نی رو اورده بودن درمانگاه ازمایش بده زن عموی بد از نی نی ازمایش گرفت گریشو در اوردم.به نظرتون زن عموی بدی بودم .کار بدی نکردم والا برا سلامتی خودش بود